احمد جان؛ فاطمهٔ عزیز
سلام.
قبل از همه چیز بگویم که در این چند روزه حداقل سه تا نامه برایتان نوشتهام، دو تا توی سرم و یکی روی کاغذ. اما هیچکدام چیزی نبودند که دلم میخواست. بنابراین به نامهٔ چهارم رسیدم. چون حالا سواد دارید و شاید بخواهید به نامهام جواب بدهید دلم میخواهد یک چیز درست و حسابی بنویسم که جواب درست و حسابی هم بگیرم. بالاخره هم پیدایش کردم: گودریدز!
شاید اسمش را شنیده باشید. گودریدز که تقریباً معنی میدهد «خواندنیهای خوب» یک شبکه اجتماعی است برای کتابخوانی. آدمها میآیند و در آن مینویسند چه کتابهایی را خواندهاند یا دارند میخوانند یا میخواهند بخوانند. نظرشان دربارهٔ کتابها را هم مینویسند و اگر هم سؤالی درباره کتابی دارند از همدیگر میپرسند. (مثلاً اگر درست حالیشان نشده باشد که چرا یکی از شخصیتهای توی قصه یک جور خاصی رفتار کرده، یا یک معما چهطوری حل شده و خلاصه هر سؤال دیگری که دربارهٔ کتاب داشته باشند از همدیگر میپرسند.آ
من تازگی توی این شبکه اجتماعی عضو شدهام و به ذهنم رسید از شما هم دعوت کنم عضو بشوید. البته این ایده از خودم نبود. قبلتر ساما (پدر شما) خودش توی توییتر نوشته بود که به چنین کاری فکر میکند. (یعنی درست کردن یک اکانت گودریدز که سه تایی یا چهارتاییتان آن را بگردانید و دربارهٔ کتابهایی باشد که شما دو تا میخوانید.) من هم فکر کردم در نامهام بنویسم و تشویقتان کنم که یان فکر را عملی کنید. گاهی آدم تصمیمش را برای انجام یک کاری گرفته و تنها چیزی که برای اجرایی کردنش لازم دارد، تأیید و تشویق دیگران است.
اما من چرا از شما دعوت میکنم؟ راستش اول به خاطر خودم! گفتم که تازه عضو گودریدز شدهام و آنجا هیچ دوستی ندارم. (البته اینکه هیچ دوستی ندارم را نگفته بودم. حالا گفتم.) بامزگی شبکههای اجتماعی به دوستانی است که آنجا داریم. البته میتوانستم بروم دنبال همان آدمهای قدیمی که قبلا توی شبکههای اجتماعی دیگر عضو بودند و میشناختمشان و توی گودریدز هم با همانها دوست بشوم. اما نمیخواستم. راستش از عمد با ایمیلی عضو شدم که آن آدمها نداشته باشند تا نتوانند پیدایم کنند. (بله اگر آدرس ایمیلی کسی را داشته باشی در خیلی از جاهای اینترنت میتوانی او را پیدا کنی.) اما چرا؟ چرا سراغ همان آدمهای همیشگی نرفتم؟ چون فکر میکردم با بیشتر آن آدمها هر حرفی که میشد زد را زدهام. بعد هم اینکه بعضی آن آدمها باعث میشوند من جوری رفتار کنم که در واقع مال خودم نیست و خوشم هم نمیآید. شاید هم چنین چیزی را تجربه کرده باشید؛ مثلا با کسی دوست شده باشید که خشن و بداخلاق و بیادب است و بدون اینکه حواستان باشد بعضی از رفتارهای او را تقلید کرده باشید. این خاصیت دوستی است و چه در دنیای واقعی و چه در شبکههای اجتماعی اتفاق میافتد. برای همین دلم میخواهد از این به بعد بیشتر دقت کنم که با چه کسانی دوست میشوم.
اما برگردیم سر موضوع اصلی. من داشتم با خودم فکر میکردم چقدر خوب میشود اگر شما دو تا بیایید تو گودریدز و اولین دوستان من در آنجا باشید. این طوری وقتی کتابهایتان را توی گودریدز معرفی میکنید من هم تشویق میشوم که تعداد بیشتری از کتابهای کودکان و نوجوانان را بخوانم. میدانید؟ خیلی از این کتابها به درد بزرگترها هم میخورند. قبلا که توی مدرسهای در تهران معلم کتابخوانی بودم خیلی از این کتابها میخواندم اما حالا کم شده. گفتم که گاهی آدمها نیاز دارند برای انجام کاری که تصمیمش را گرفتهاند، تشویق بشوند تا نقشهشان را عملی کنند. شما دو تا میتوانید مرا تشویق کنید که نقشهام را عملی کنم و بیشتر کتاب کودک و نوجوان بخوانم.
تا اینجای نامه هر دلیلی که برای دعوتتان به گودریدز آوردم به نفع خودم بود. اما برای خود شما دو نفر چه فایدههایی دارد که بیایید توی گودریدز؟ شاید خیلی فایدهها داشته باشد. اما دو تایش به ذهن من میرسد و مینویسم:
اول اینکه تشویق میشوید بیشتر کتاب بخوانید و بیشتر کتاب خوندن خودش کلی فایده دارد. مثلا در درسهای مدرسه مخصوصا ادبیات و املا و انشا قویتر و ماهرتر میشوید. توی زندگی واقعی هم ماهرتر و خوشفکرتر میشوید و برای مسئلههای واقعی راهحلهای بهتر پیدا میکنید. تفریح خوبی دارید که هر وقت هیچ تفریح دیگری خوشحالتان نمیکرد، انجامش بدهید و کلی سود دیگر.
فایده دوم اینکه با آمدن به گودریدز کار با شبکههای اجتماعی را از یک جای خیلی خوبی شروع میکنید. جایی که آدمهایش خیلی مؤدبتر و مهربانتر از بقیه جاهای اینترنت هستند و کمتر دعوا میکنند و کمتر به هم توهین میکنند. حتی آدمهای بیادبی که ممکن است سر از گودریدز دربیاورند اینجا نمیتوانند همان حرفهایی را بزنند که جاهای دیگر میزنند. چون اینجا موضوع اصلی صحبت کتابهای هستند و خیلی سخت است و آدم باید یک فحاش خیلی خیلی حرفهای باشد که در میان چنین صحبتی دلیلی برای فحش و توهین پیدا کند.
من همهٔ دلایل را نوشتم تا شما را دعوت کنم عضو گودریدز بشوید حالا دیگر تصمیم با خود شماست. من که خیلی خوشحال میشوم اگر بیایید. این اسم کاربری من در گودریدز است. ****
منتظر شما هستم
دوستتان دارم
مائده
پ.ن:
نامهام زیادی طولانی شد، نه فکر کردم شاید بد نباشد خلاصهای از دلایلم را به شکل یک نمودار بکشم. اینطوری اگر خواستید آنها را بررسی کنید و دربارهشان تصمیم بگیرید راحتترید. تازه کاغذ سفید کمتری هم باقی میگذارم. (نمودار در صفحهٔ بعد اینجا جا نمیشود)
چرا به گودریدز بیایید←چون فایده دارد
↓
چه فوایدی دارد
←برای مائده←دوست پیدا میکند و از تنهایی درمیآید
←برای خودتان←بیشتر کتاب میخوانید
↓
فواید بیشتر کتابخواندن
←ماهرشدن در درس ادبیات و املا و انشا
←ماهر شدن در حل مسائل زندگی
←داشتن یک تفریح خوب
←←عضو شدن در یک شبکه اجتماعی خوب که بیشتر آدمهایش خوشرفتارند.
پ.ن۲:
یادم رفت عذرخواهی کنم که نامهام را دیر نوشتم. قرار بود برای تولدتان بنویسم و بفرستم. ببخشید. دلیلش همان بود که اول نامه گفتم: دنبال موضوع خوب میگشتم.
حالا دیگر واقعا خداحافظ
مائده